می دانی کسی که آتش می گیرد چگونه است؟ خودش را می رساند به کَسَش!
می دانی کسی که آتش می گیرد چگونه است؟ خودش را می رساند به کسش، خودش را به او می آویزد، او را در آتش های خود می گیرد، در خود می گیرد.
می دانی کسی که آتش می گیرد چگونه است؟ خودش را می رساند به کسش، خودش را به او می آویزد، او را در آتش های خود می گیرد، در خود می گیرد، می فشرد، می زند، فحشش می دهد، بدش می گوید، دادش می زند، سیلی اش می زند، آزارش می کند، می سوزاندش تا آرام گیرد، شعله ها فروکش کند، خوب شود، سرد شود ، خاموش شود … بعد … بعد سرش را به دامن او بگذارد و در زیر نوازش های او، زمزمه محبت های او به خواب رود
اما این من، هر وقت چنین حادثه ای پیش آید باید بروم گوشه اطاقم، ساکت بمانم… کاری نکنم، حرفی نزنم… تا پاک بسوزم، پاک خاکستر شوم، تمام شوم… کسی ندارم که بر سرش داد زنم، فریاد زنم، او بدش می آید، او اعتراض می کند، از خودش دفاع می کند، خودش را نگه می دارد، سرزنشم می کند، ملامتم می کند، اذیتم می کند، یکایک حرف هایم را، کارهایم را ، بدی هایم را، خطاهایم را در آن حال به من نشان می دهد، به رخم می کشد، خجالتم می دهد، او در این حالت های بد، تحملم نمی کند، باید از او دور باشم، باید ملاحظه اش را داشته باشم، بعد از این جز حرف های خوب نخواهم زد.
گفتگوهای تنهایی/ دکتر شریعتی